برگهای پاییزی خاطرات من |
|||||||||||||||||
چهار شنبه 19 شهريور 1393برچسب:, :: 10:22 :: نويسنده : مریم
به فــــــــردا بگـــو نيايـــــد ..... به خــــدا ،من هنــــوز ، ديــــروزم را ،زنـــــدگي نكــــرده ام ... نظرات شما عزیزان:
نگــار من که سفر کرده بــاز مــﮯ آید
چو مهر از پس ابرــﮯ فــراز مــﮯ آید از اینکه دیده به راهم چه غم که وقت نیــاز عزیز بنده نوازم به نــاز مــﮯ آید ملول نیستم از دست رفته چاره کــار که دوش فال زدم چارهســاز مــﮯ آید دلم ز درد جدایــﮯ اگر چه افســردست غمــﮯ مباد مرا دلنــواز مــﮯ آید اگر چه کرده ز ســامره مخفیانه سفر به صد شکوه ز ملک حجــاز مــﮯ آید حقیقتــﮯ که جهان گشته بهر او بر پــا زند ز ریشه نهاد مجــاز مــﮯ آید به زاهد ــﮯ که ز دیدار دوست محــرومست دهد به نیل حضورش جــواز مــﮯ آید پاسخ:سلام داداشی خوشحالم که بازم می بینمت بازم از شعر های قشنگت ممنونم
رفت ....
اما مرا بزرگ کرد رفتنش عاقل کرد ... یاد گرفتم اعتماد بیجا تنهایی به بار دارد یاد گرفتم وابستگی برای خداست نه بنده هایش میبینمش .... اما برایم طعم گذشته را ندارد تلخ شده است !!! ساعتها نگاهش هم بکنم گوشه ای از دلم نمیلرزد ... رفتنش چنین خنثی کرد دلم را که برای خودش هم تکانی نخورد ....! افشين ميري
ساعت8:38---26 شهريور 1393
سلام مريم خانوم
اين مطلبت، حسي كه من از اين دنيا دارم خيلي غمگينم واقعا دنيا همش دلتنگيه لايك داره وبت چون پر از احساسه حرف دل رو ميزني
آخرین مطالب پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان
|
|||||||||||||||||
|